در راستای ارائه خدمات مدرن آنلاین، سرویس بلاگاسکای امکان مشاهده وبلاگهای این سرویس را بر روی گوشی موبایل فراهم کرد.
هماینک نسخه موبایل همه وبلاگهای بلاگاسکای فعال شده و در آدرسی با فرمت زیر قابل دسترس میباشد.
http://yourblogname.blogsky.com/m
همچنین کاربرانی که از امکان اتصال دامین به وبلاگ استفاده میکنند برای دیدن نسخه موبایل وب سایتشان میتوانند از آدرسی به شکل زیر استفاده کنند.
http://yourdomain/m
به عنوان مثال برای دیدن وبلاگ مدیران بلاگاسکای در موبایلتان میتوانید به این آدرس مراجعه کنید.
نسخه موبایل وبلاگ شما بر روی گوشیهای با قابلیت WAP نیز قابل رویت میباشد و بر اساس نوع گوشی موبایل شما و مرورگری که از آن استفاده میکنید صفحه مورد نیاز تولید میشود.
چگونه میتوانیم از این امکان استفاده کنیم؟
برای استفاده از این خدمات شما نیاز به سه چیز دارید.
1- داشتن خط موبایلی که سیستم GPRS در آن فعال باشد. (در حال حاضر هر دو اپراتور فعال خدمات تلفن همراه در ایران، اپراتورهای ایرانسل و همراه اول امکان استفاده از GPRS را فراهم کردهاند).
2- گوشی تلفن همراهی که از قابلیت GPRS پشتیبانی کند.
۳- مرورگر اینترنتی مخصوص موبایل (به طور پیش فرض اکثر گوشیهای موبایل دارای مرورگر اینترنتی هستند ولی چنانچه مایل هستید میتوانید از مرورگرهای اینترنتی پیشرفته موبایل همانند Opera Mini استفاده کنید)
هزینه دیدن یک صفحه وبلاگ در گوشی موبایل
هزینه استفاده از خدمات GPRS بر مبنای حجم اطلاعات مبادله شده است. از این رو صفحات مخصوص موبایل در کم حجم ترین حالت ممکن طراحی شدهاند. به همین دلیل هزینه مشاهده وبلاگهای بلاگاسکای در موبایل برای کاربران ایرانی مقرون به صرفه خواهد بود. به عنوان مثال اگر کسی نسخه موبایل وبلاگ مدیران بلاگاسکای را باز کند و بر روی یکی از مطالب آن کلیک کند(مثلا یادداشت «الکامپ چهاردهم») دو صفحه به حجم های ۲.۷۷KB و 2.43KB دریافت خواهد کرد. باتوجه به هزینه ۱۴.۸ ریالی همراه اول:
(3KB + 3KB) x 14.8 Rial = 88.8 Rial
تقریبا مبلغ ۹ تومان باید بپردازد که در مقایسه با هزینه ارسال پیام کوتاه (SMS) مبلغ قابل قبولی خواهد بود.
امیدواریم با این امکان جدید بلاگ اسکای بتوانید استفاده بهینهای از زمان خود در ترافیک خیابانها، ایستگاههای اتوبوس و مترو، اوقات فراغت خود در مسافرتها و ... داشته باشید.
لینک های مرتبط:
راهنمای تنظیمات گوشی برای اتصال به شبکه GPRS همراه اول
راهنمای استفاده از GPRS در شبکه ایرانسل
متن زیر مصاحبه مجله اینترنتی شماها با مدیران سرویس وبلاگ بلاگ اسکای میباشد که در مجله شماره پنجم این سایت قابل دسترس می باشد.
بلاگ اسکای از کلیه مسئولین مجله اینترنتی شماها به خاطر تهیه و تنظیم این گفتگو کمال سپاس و تشکر را دارد.
به وبلاگ به عنوان صنعت نگاه میکنیم
گفتوگوی اختصاصی شماها با مسعود چنگیزی و مرتضی توکلی؛ مدیران سرویس بلاگاسکای
معصومه شهبندی
همهی آنچه از جستجوی کلمات مرتبط با بلاگاسکای بهدست میآید، چند صفحه بیشتر نیست. جامعترین آنها همان گفتوگوی مجلهی هفتسنگ با مدیران این سرویسدهنده، مسعود چنگیزی، مرتضی توکلی، مهدی ملکی و محمود اروجزاده است. اینطور که به نظر میآید، بعد از همان گفتوگوی آذر 85، بلاگاسکای روند رسانهای شدن را پیش گرفتهاست.
بلاگاسکای در 20 فروردین 82 به طور رسمی کار خود را آغاز کرد؛ دومین سرویسدهندهی فارسی که روزهای اول با توجه به امکانات کم پرشینبلاگ با اقبال روبهرو شد؛ شاید خیلی بیشتر از آنچه خود مدیران فکرش را میکردند. با آن جنجالهای روزهای اول به ذهن کسی خطور نمیکرد این سرویسدهنده، آنقدر کمهیاهو به حیات خود ادامه دهد.
مطمئنا وبلاگنویسان قدیمی، روزهای ورود بلاگاسکای و خدمات بالای صفحهی مدیریت کاربر را به یاد دارند، یا آن مقایسههایی که بین پرشینبلاگ و بلاگاسکای نوشته میشد. البته بعد از این روی آوردن و کوچ برخی کاربران پرشینبلاگ به بلاگاسکای، روزهای سخت هک شدن، فیلتر شدن شش ماهه و بدون پاسخ توسط دولت و تنشهای دیگر نیز در تاریخ بلاگاسکای ثبت شده است.
در یک روز بارانی پاییز، در برج بهار، مهمان بلاگاسکای هستیم. دفتر کار ِ کوچکی است. گفتوگو را با مرتضی توکلی آغاز میکنیم و در ادامه مسعود چنگیزی نیز به ما میپیوندد.
** از آنجا که حرفهای توکلی و چنگیزی در ادامه و تکمیل صحبتهای یکدیگر است، پاسخها به فرض جوابی از سوی مدیریت بلاگاسکای آمده است و آنها را منفک نکردهام.
چند تا جعبه که از نمایشگاه الکامپ برگشتند، صحبت را به سمت این میبرد که نمایشگاه چطور بود؟ این دومین حضور بلاگاسکای در نمایشگاه الکامپ بود. توکلی که نمایشگاه را فرصتی خوب برای ارتباط و معرفی میداند گفت: از تجربهی سال گذشته استفاده کردیم و با برنامهریزی دقیقتر، ارتباط بهتر با کاربران و شرکتهای تجاری و... داشتیم.
از یکی از جعبهها کتابی بیرون میآورد که هدیهی بلاگاسکای به بازدیدکنندگان در نمایشگاه بوده است. داستانک نام وبلاگی است که مجموعهداستانهای کوتاه چند نویسنده است و نسخهی چاپی آن در نمایشگاه با نام پررنگ «بلاگاسکای» بر روی جلد، حضور داشت. در بعضی از صفحات، نام مرتضی توکلی به چشم میخورد که شایعهی وبلاگنویس نبودن مدیران بلاگاسکای را زیر سؤال میبرد!
توکلی از تجربههای وبلاگنویسی شخصی خود میگوید و از وبلاگی که مطالبش الان حذف شده و یا چند وبلاگ گروهی دیگر که فعال است و وبلاگ آخر که همین وبلاگ مدیران است و به دلیل مشغلهی پاسخگویی به ایمیلهای کاربران، پشتیبانی سایت و البته گاهی هم گرفتاریهایی مثل درگیری نمایشگاه الکامپ و بعضیوقتها هم تنبلی، خیلی دیر بهروز میشود.
خودتان باید وبلاگنویس باشید تا بتوانید یک مدیریت خوب داشته باشید؟
وبلاگنویس بودن به شناخت نیازهای کاربران کمک میکند؛ اما کافی نیست. چرا که درخواستهای کاربران با هم متفاوت است و هیچ وبلاگنویسی همهی نیازهای وبلاگنویسان دیگر را نمیداند.
حضور در نمایشگاه، گرفتن جشن تولد و کارهایی از این قبیل، و حتی پاسخ مثبت به این گفتوگو، نشانهای از سیاست جدید و متفاوت بلاگاسکای نسبت به چند سال گذشته است. وقتی بعد از چهار سال بلاگاسکای تازه وبلاگ مدیران را راهاندازی میکند یا بدون توضیح، قسمت کاربر جدید را غیرفعال میکند و توضیحی در زمینهی فیلترشدن سهماهی خود نمیدهد، همه و همه باعث میشود که حضور این روزهای بلاگاسکای و رسانهای شدنش پررنگتر جلوه کند و این سؤال پیش بیاید که آیا فرصتها را نمیشناختید یا اینکه عدم حضور و استفاده از فرصتها دلیل خاصی داشت؟ بالاخره آدم نظرش عوض میشود! ما آدمهای چند سال پیش نیستیم و بلاگاسکای هم بلاگاسکای 81 نیست و تغییر کرده است. برخی از فرصتها را نمیشناختیم، برخی را میدانستیم، اما بنا بر صلاحدید و مصلحت، حضور رسانهای نداشتیم. اما مهمتر از همه اینکه ما یک مشکل بزرگ هم داشتیم: مسائل مالی. تا دو سه سال پیش اصلا آگهی نداشتیم. منبع درآمد سایتهایی مثل ما آگهی است؛ به عبارتی درآمد نداشتیم، سهچهار سال فقط هزینه میکردیم. بعد که آگهی گرفتیم، تا یک سال هزینهی خودمان را جبران کرد و تازه به جایی رسیدیم که مثلا توانستیم برای جشن تولد هزینه کنیم.
ما زمانی آمدیم که راه ناهموار بود. کسی نمیدانست سایت و وبلاگ چیست. وقتی بلاگاسکای را راه انداختیم، کسی جرئت نداشت علنی بگوید من این کار را کردم . فضای سیاستزدهی جامعه اجازه نمیداد.
حتی آن زمان که دیگران با حضوری شفاف وارد این عرصه شدند ، شما باز ساکت بودید. بلاگاسکای سرویسی نیست که بخواهد در جنجال و آمار دادنها شرکت کند. ما خیلی هم پنهان نبودیم، البته بلندگو هم برنمیداشتیم. برخی از دوستان جنجال راه میانداختند و سعی داشتند با هوچیگری نام خود را سر زبانها بیندازند؛ در حالی که بلاگاسکای با ارائهی یک سرویس با کیفیت، نام خود را بر سر زبانها انداخت. حدود دو سال (85-84) به جای همکاری، رقابت ناسالم ایجاد شد. ما در آن فضا کمی از حضور، پرهیز کردیم. حتی پیشنهاد میشد بیایید با هم علیه دیگری متحد شویم! در آن زمان ما برنامهریزی میکردیم که چطور وارد صحنه شویم تا اینکه بعد، با تغییر نرمافزار و تغییر سبک ادارهی سایت وارد شدیم. نسخهی جدید را بیرون دادیم، در نمایشگاهها شرکت کردیم و جشن تولد گرفتیم.
نحوهی حضور ما در رسانهها با سایرین متفاوت بود. نگاه ما هم به سرویس وبلاگ با بقیه فرق دارد. برخی از حضورها، حضور نیست؛ نمایش است و بعضیها از وبلاگ برای منافع دیگر استفاده میکنند. هزینههای زیادی انجام میشود که برای نمایش است. اکثر حضورها حضوری نیست که منجر به رشد وبلاگ شود. عدهای برای مسائل دیگر خرج کردند و فضا را آلوده کردند. و نتیجه این شد که سایتها رشد نمیکنند. ما به وبلاگ به عنوان یک صنعت نگاه میکنیم و میخواهیم در ایران هم این صنعت را جا بیندازیم. کار ما منحصر به وبلاگ نخواهد شد؛ کار ما در حوزهی اینترنت است. کار حرفهای! از سرویس وبلاگ استفادهی سیاسی نمیکنیم. البته از اینکه کاربران وبلاگهای سیاسی بنویسند استقبال میکنیم؛ اما به تفاوت جایگاه وبلاگنویسان و سرویسهای وبلاگ واقفیم.
یک جمله در گفتوگو با هفتسنگ است که فکر میکنم نیاز به توضیح دارد: «بخش وبلاگ آنقدر دردسرساز شد که به بقیهی اهداف نرسیدیم.» با چه دردسرهایی مواجه شدید و چه اهدافی در نظر داشتید که غافل شدید؟
میخواستیم پورتال راهاندازی کنیم که بلاگاسکای ما را درگیر خود کرد. تا دلتان بخواهد دردسر است. هر روز ایمیلها را جواب دادن، سایت را بهروز نگهداشتن، مشکلات کاربران و مشکلات حقوقی را برطرف کردن و... . همهی اینها وقتگیر است. اما دردسر اصلی این است که این کار با دو دو تا چهار تای مالی، جور در نمیآید. اگر بخواهیم به عنوان یک فعالیت اقتصادی به این کار نگاه کنیم، هنوز خوب نیست؛ البته نسبت به سه چهار سال گذشته بهتر شده است. لااقل اینکه خرج خودش را در میآورد؛ ولی هنوز شغل سودآوری نیست.
میخواستیم پورتالی شبیه یاهو راهاندازی کنیم که شروع آن با سرویس وبلاگ بود و آنقدر دست و پای ما را گرفت که سایر سرویسهای اینترنتی را رها کردیم. میدانید چرا پرشینبلاگ فروخته شد؟ برای اینکه مدام از جیب خرج میکرد. یکی از بزرگترین مشکلات ما هم تأمین هزینهها بود.
آیا پرشینبلاگ به عنوان یک رقیب، باعث معنا یافتن شما شد؟ اگر پرشینبلاگ نبود آنقدر پیش میرفتید؟ آدمی در حضور دیگری خود را تعریف میکند و معنا مییابد. آیا وجود رقیبی چون پرشینبلاگ که در روزهای اول ورود نیز از لحاظ امکانات به آن برتری داشتید، حس بودن و معنا یافتن بلاگاسکای را پررنگتر نکرد؟
البته صد در صد این طوری است. درست است ما در آن زمان که آمدیم امکانات پرشینبلاگ محدود بود و خیلی از ایدههایی که الان در سرویسدهندهها عینیت یافته، ما در آن زمان پیاده کرده بودیم. رشد سیستم ما در اثر رقابت است. البته این حس رقابت تا حدی میتوانست کمکمان کند؛ شاید برای شروع. اما در ادامه، حفظ یک سرویسدهنده کار پرزحمتی است و چون اقتصادی نیست باید علاقهمند بود. به خیلیها که علاقهمند هستند سرویس راه بیندازند، میگویم سرویس هرچه بزرگتر میشود مشکلاتش هم بیشتر میشود. اینکه سایت ما بدون مشکل، همیشه در دسترس باشد، یکی از هدفهای فنی است. در 380 روز، سرور اصلی ما حتی یک ریاستارت هم نداشت. همهی اینها دلیل دارد. این روزها شاهدیم که یک سایت، چهار ساعت میخوابد یا مسدود میشود. اما ما اینگونه نیستیم.
من اگر به عنوان یک وبلاگنویس بخواهم کارم را شروع کنم، به سرویسدهندهای میروم که قابل اطمینان باشد. چرا کاربران میروند به سمت سرویسدهندههای خارجی مثل وردپرس؟چون شرکت معتبری پشت آن است. ما در دورهای به خاطر اینکه افت کیفیت نداشته باشیم، ثبتنام نمیکردیم. تعداد کاربران ما دو برابر بشود برای ما مهم نیست. اینکه کاربر راضی باشد مهم است. تا حالا کسی احساس نارضایتی نکرده است.
آیا زمانی وجود دارد که کاربران از سایت شما کوچ کرده باشند؟ یا دورهای که از تعداد وبلاگهای شما کم شده باشد؟
چون کاربران مدام در حال رشد هستند، نه. سرعت رشد کم و زیاد میشود، اما همیشه تعداد کاربران ما رو به رشد بوده است. همیشه کاربرانی هستند که از سرویسی به سرویس دیگر میروند. این برای همهی سرویسها است. البته برای برخی از سرویسها یک دورهای بوده است که خروجیشان بیشتر از ورودی بوده. ولی ما چنین دورهای را نداشتیم. تعداد خروجیهای ما آنقدر چشمگیر نیست. اکثریت کسانی که وارد بلاگاسکای میشوند به علت کیفیت بالای این سرویس، ماندگار میشوند. خروجیهایی که ما داریم بیشتر به سمت داتکام شدن است که البته برای آنها هم قابلیت اتصال دومین به وبلاگ را قرار دادیم.
اهدافی که پیش رو دارید چیست؟
سرویسهای گستردهتری ارائه خواهیم کرد؛ سایتهایی خارج از محدودهی وبلاگ. عمر سرویس وبلاگ هم عمری جاودانه نیست. زمانی چت خیلی آبوتاب داشت؛ اما امروز نه. تب وبلاگ نیز میخوابد. هدف کلی ما این است که در حوزهی اینترنت، سرویس ایرانی به کاربر ارائه دهیم و بلاگاسکای بخشی از آن است. هفت خبر هم داریم و به زودی یک سایت ریدر راهاندازی میکنیم. برنامههای دیگری هم داریم.
مرحلهی بعدی کارِ ما، خروج از مرزهای جغرافیایی است. میخواهیم سرویسی ارائه کنیم که کاربرانی را از سایر کشورهای جهان جذب کند.
تصور غلطی در سیاستهای دولت است. دولت میخواهد به شکل دستوری محصول ملی تولید کند. مثلا سیستمعامل ملی! کدام کشورها سیستمعامل ملی دارند؟! ما مصرفکنندهی سیستمعامل هستیم. اگر میخواهیم تولیدکنندهی سیستمعامل شویم، باید محصولی تولید کنیم که به قدری کیفیت داشته باشد که مصرفکننده در شرایط برابر رقابتی آن را بخرد. نگاه ما به موضوع غلط است. سیستمعامل ملی از اول هدف را غلط تعریف کرده است که نتیجتا شکست میخورد. باید فضایی ایجاد شود که امکان تولید محصولات با کیفیت فراهم شود و مصرفکننده، محصول را فارغ از اینکه تولید کجاست، تهیه کند.
در حال حاضر در کشور ما پتانسیل بالایی برای تولید سرویسهای اینترنتی وجود دارد. متأسفانه مسئولین نهتنها به رشد این مجموعهها کمک نمیکنند، بلکه به آنها صدمه هم میزنند. چرا کاربران سایر کشورها از سرویسهای وبلاگ ایرانی استفاده نمیکنند. سرویسدهندههای ایرانی اگر در آمریکا راه افتاده بودند میتوانستند در دنیا حرف اول را بزنند. ما انتظار پورسانت نداریم؛ انتظار فضای مناسب داریم. فضایی که بتوان در آن بدون دغدغه کار کرد.
فکر میکنید کی به این هدف خود برسید؟
نمیشود گفت. یک سری فاکتورها هست که دست خود ما نیست و بستگی به محیط دارد. ما سرویسهایی میخواهیم راهاندازی کنیم که در ایران قانونی در زمینهی آنها وجود ندارد و ممکن است مشکلاتی ایجاد شود که همهی تلاشها را هدر دهد.
موفقیت یک سرویسدهنده را در چه میبینید؟
بستگی به اهداف دارد. یک نفر سرویسدهندهی وبلاگ راه میاندازد تا خودش معروف شود و بعد هم معروف میشود و برایش این موفقیت است. یا دیگری میخواهد بزرگترین شود یا... .
برای شما موفقیت چیست؟
سرویس وبلاگ برای ما هدف نیست. نمیخواهیم بزرگترین سرویسدهندهی وبلاگ باشیم. ما میخواهیم مجموعهای از خدمات آنلاین داشته باشیم. ما موفقیت خود را در توسعهی پایدار سرویسهای اینترنتی میدانیم که یکی از آنها وبلاگ است؛ توسعهی کمّی و کیفی به همراه خدمات جانبی. اگر به اینجا برسیم که هم مطمئن باشیم و هم پایدار، و هم رشد کیفی و کمّی داشته باشیم، موفقیت است.
بر پایداری خیلی تکیه میکنید. منظورتان چیست؟
بعضیها مدیریت سایت، کار اولشان نیست، بلکه برایشان یک سرگرمی است. سرویسهای وبلاگ زیادی به وجود میآیند که کاربر هم ندارند و مثل قارچ رشد میکنند. به کار، حرفهای نگاه نمیشود. طبعا چنین کارهایی بعد از مدتی از بین میرود.
آیا حضور چهار مدیر در این سرویس ضروری است؟
وقتی سیستمی یک نفره اداره میشود، طبیعتا نمیتواند به اندازهی کافی پاسخگو باشد. البته ما هم میتوانیم برخی خدمات را ارائه ندهیم و از تعداد نفراتمان کم کنیم؛ ولی معتقدیم سیستم نباید متکی به فرد باشد، چرا که امنیت کاربر به خطر میافتد. بالاخره مدیر سایت هم آدم است! ممکن است برایش کار دیگری پیش بیاید، اتفاقی بیفتد، مریض بشود و یا به دلیلی دلزده شود و نخواهد به کار ادامه بدهد. در این صورت سیستم نابود میشود. سایت به مراقبت مداوم نیاز دارد. حمله میشود، ویروس میآید. فیلتر کردن وبلاگهای متخلف، رسیدگی به شکایتهای داخلی و یا خارجی و...، به همهی این امور باید رسیدگی کرد. 24ساعته باید فعال بود. وقتی مالکیت سایت یک نفره باشد، اطمینانی نیست و هر لحظه ممکن است سایت از بین برود.
در طول روز برنامهی زمانی داریم که حتما ایمیلها را جواب بدهیم. در وبلاگ ادمین کامنتها را هم پاسخ میدهیم. خود را نسبت به کاربران پاسخگو میدانیم. ما دوست داریم کاربر متوقع باشد، امکانات بخواهد، به گونهای که باعث رشد ما شود.
گویا از بلاگاسکای چیزهایی یاد گرفتید که در هیچ دانشگاهی نمیتوان یاد گرفت. هنوز هم جا برای یادگرفتن در بلاگاسکای هست یا مهرهی سوخته شده است؟
بلاگاسکای فضایی بود که یاد گرفتیم و یادگیری هیچ زمان به پایان نمیرسد. ما وقتی کار را شروع کردیم، بلاگاسکای کمک کرد خیلی یاد بگیریم. ما باز هم داریم یاد میگیریم. از تجربیاتی که بهدست آوردیم استفاده میکنیم که محصولات جدید بسازیم.
به مدیران سازمانهای دولتی و خصوصی هم پیشنهاد میکنیم از تجربیات گردانندگان سایتهای بزرگ استفاده کنند. به عنوان مثال سایت سازمان سنجش. چندین سال است که هنگام اعلام نتایج کنکور سایت سازمان سنجش به علت افزایش مراجعهکنندگان از کار میافتد. اتفاقی که برای سایتی مانند بلاگاسکای -با وجود ترافیک بالایش- هرگز نمیافتد. برای انتخابات هم همین طور. اگر مدیریت پروژههای اینچنینی را به سرویسدهندهها بدهند این اتفاقها نمیافتد؛ چرا که آنها تجربهی این کار را دارند. این سایتها در پرترافیکترین زمان، اندازهی بلاگاسکای مراجعهکننده ندارند.
اگر یک پیشنهاد خوب در مورد فروش بلاگاسکای شود چه میکنید؟
در موردش فکر میکنیم! بستگی به زمان و شرایط دارد.
در شرایط کنونی؛ الان چطور؟
یک پیشنهاد همیشه بررسی میشود. اگر همان تیم اولیه، مایکروسافت را اداره میکرد، الان مایکروسافت hotmail را نداشت. برنامهی ما این است که سایت پورتال داشته باشیم. اگر فروش کمک کند به توسعهی ما، حتما این کار را میکنیم. در ضمن تنها مسئلهی مالی نیست؛ این هم مهم است که بعد از فروش چه میشود. اگر این فروش به صلاح بلاگاسکای (بنیانگذاران، کارمندان، کاربران و...) باشد، فکر میکنیم! برنامهی ما توسعهی سیستم است.
جای تبلیغات در بلاگاسکای چند بار عوض شده است. حالا درست بالای پست اول وبلاگ قرار گرفته است. طوری که انگار جزئی از وبلاگ شخص است. دلیل این تغییرات چیست؟ به نظرتان جای فعلی تبلیغات مناسب است؟
تنها دو بار جای تبلیغات تغییر کرده است. ابتدا همین سایز الان، بالای صفحه میافتاد و حالا بالای اولین پست میافتد. ما نظر کاربران را هم پرسیدیم. در مکان فعلی روی قالب نمیافتد و آن را به هم نمیریزد. تعصبی روی جا نداریم. یک کاربر این را میپسندد و یکی نه. در ضمن ما میخواهیم جزئی از وبلاگ شود، نه به گونهای باشد که برجسته شود. هر جا بگذاریم، کسی تبلیغ را دوست ندارد. سلیقه است. همیشه یک عده ناراضی هستند. به مرور به این نتیجه رسیدیم که اینجا بگذاریم و روی آن توافق شده است.
زمانی که اروجزاده میخواست عضو گروه شما شود، مطمئنا تردیدهایی وجود داشته است. الان نسبت به تصمیمی که گرفتید چه احساسی دارید؟
[بعد از کمی تأمل و فکر تصمیم میگیرند در انتها جواب بدهند؛ بماند که در انتهای گفتوگو هم رغبتی به جوابگویی نداشتند.]
چند نفر درگیر بلاگاسکای هستند؟
سه نفر تماموقت و سه نفر پارهوقت. البته برای توسعهی کار به بیشتر از این نیاز داریم. محدودیتهای مالی، ما را متوقف کرده است. البته همهی زمان، صرف بلاگاسکای نمیشود و زمانی هم برای کارهای جانبی دیگر صرف میشود.
این دفتر کار ِ کوچک پاسخگوی نیازهای بلاگاسکای هست؟
ما احتیاج به جای بزرگتر و نیروی بیشتری داریم. درآمد به آن شکل نیست که بتوانیم به راحتی هزینه کنیم و جای بزرگی داشته باشیم.
من فکر میکردم همهی سختی کار، برنامهنویسی و راهاندازی است و بعد از آن مشکلات زیاد نخواهد بود! وقتی یک سایت بالا میآید، بعد با چه مشکلاتی میتواند درگیر باشد؟
ما هم در شروع کار این نظر را داشتیم که سایت که راه افتاد سختی کار را پشت سر گذاشتهایم و بعد روی غلتک میافتد. اما حالا میبینیم اگر بخواهیم مسئول و پاسخگو باشیم باید فعالیتهایی را انجام دهیم. بخشی از آن، فعالیتهای فنی است، رفع اشکالهاست. نرمافزار همیشه کمبود دارد و اضافه کردن قسمتهای جدید وقت زیادی میگیرد. پاسخگویی به کاربران و رفع مشکلاتشان و... کار اصلی ما در بلاگاسکای است.
[گویا آنچه این چند دانشآموختهی کامپیوتر در سال آخر تحصیل در سر داشتند، فراتر از یک سرویسدهندهی وبلاگ بوده: یک پورتال جامع ایرانی. تجربه به آنها آموخت که آسانترین قسمت کار، همان هشت ماه برنامهنویسی است که ابتدا فکر میکردند سختترین قسمت کار است. بهروز نگهداشتن یک سایت، پشتیبانی و پاسخگو بودن و... تلاش شبانهروزی میخواهد. تجربهی مدیریت شش سالهی یک سرویسدهندهی وبلاگ با این تعداد کاربر به قدری بالا و پایین و پیچوخم داشته که معنایی متفاوت از مدیریت یک سرویسدهندهی وبلاگ ساخته است.]
[با اینکه میدانم به احتمال زیاد جواب این سؤال را نخواهم گرفت، میگویم:] راستی؛ تعداد کاربران سرویسدهندهی شما چقدر است؟
بهتر است وارد آمار نشویم. متأسفانه برخی از سرویسدهندهها به جامعهی آماری خیلی بها دادهاند و حتی گاهی آمارهایشان با دو دو تا چهار تا جور در نمیآید. جدیدا یکی از سرویسها گفته ما دو میلیون کاربر داریم. وردپرس با اینکه همهی زبانها را پشتیبانی میکند، چهار میلیون کاربر دارد. به نظر شما این ادعا معقول است؟!
آمار به درد کسی نمیخورد. اگر پژوهشگری میخواهد آمار بگیرد و از آن استفاده کند، ما در خدمت هستیم.
امکانات بلاگاسکای در روزهای اول متفاوت بودن را به معنای واقعی نشان داد. آن هم زمانی که صفحهی مدیریت کاربر پرشینبلاگ در سادهترین شکل ممکن بود. حتی بعد از گذشت چند سال، باز هم در این زمینه حرفهایتر و یک سر و گردن بالاتر است. از جای خاصی الگوبرداری کردید یا فکر خودتان بود؟
ترکیبی بود. یک سری ایدهی خودمان بود، برخی الگو از سرویسهای خارجی، به علاوهی نیازهای کاربران که به مرور زمان جمع شده است. در سال 81 نشستی با وبلاگنویسها داشتیم. آن زمان وبلاگنویسان، انگشتشمار و در دسترس بودند. از آنها پرسیدیم چه خدماتی باید داشته باشد، چه نیازهایی دارید که سرویسدهندهها به شما نمیدهند. خدماتی مثل ویرایشگر و پروفایل، ایدهی خودمان بود. سیستم وبلاگِ گروهیِ ما را جایی نداشت.
[اگر جزء کاربران بلاگاسکای هستید که هیچ، اما اگر به سرتان بزند که یک سَری به این سرویس وبلاگ بزنید و امکاناتِ کمی متمایزش را ببینید، بعد از مراحل اول ثبتنام، با مقرراتی کمی تند روبهرو میشوید.]
میدانیم سایت یاهو، جیمیل و... هم قوانینی دارند که شاید جز اندکی از کاربران ایرانی، دیگران حتی تلاشی هم برای خواندن آن نمیکنند؛ اما آیا وقتی به زبان فارسی و خشن، قوانین را اینگونه گوشزد میکنید، زننده نیست؟ ما صراحتا گفتیم این کارها را نکنید. همهی سرویسدهندههای دیگر نیز آن قوانین را تا حدی اجرا میکنند. حالا ما به صورت روشن، از ابتدا آن قوانین را ذکر کردهایم. در مورد متن نیز کارشناس حقوقی نظر داده است و از الگوهای خارجی هم نمونهبرداری کردیم.
[در آخر قبول میکنند که حتی قانون هم اینقدر لحن خشنی ندارد و اگر نکات ریز، اینچنین مهم باشد، شاید روزهای دیگر همان نظرات حقوقی و کارشناسی، به لحنی ملایمتر در بیاید.]
یکی از آرزوهای مدیران بلاگاسکای این است که میخواهند بنز بشوند! بنز یعنی کیفیت مهمتر از کمیت است. شُدید؟
همیشه جوابش این است که نه، هنوز مانده تا برسیم. جامعهی کوچکِ باکیفیت را ترجیح میدهیم به جامعهای گسترده اما بیکیفیت.
***
میخواستم از تاریخچهی شکلگیری گروهی بپرسم که از دانشگاه شروع کرده و تا به امروز باهم ماندهاند و از روزهای هک و توقیف و فیلتر شدن؛ ولی آنچه پیش رو است، مهمتر از اتفاقهای گذشته است که تجربهای برای حرکتی با گامهای محکمتر شدهاست. به امید توفیق.